تولد یک سالگی شهرادم
سلام دوستای گلم
فردا تولد یک سالگی شهراد نازمه اما چون وسط هفته است بعضی از اقوام ازم خواستن 5 شنبه جشن بگیرم تا اونها هم بتونن شرکت کنن که من هم اطاعت امر کردم و تولد شهرادو 5 شنبه برگزار کردیم.اونم چه تولدی..
شهراد ظهر قبل از اینکه مهمونها بیان خوابید و وقتی که بیدار شد تمام بدنش قرمز شده بود و منو بابایی سریعا بردیمش دکتر که معلوم شد عفونت ویروسیه.خلاصه چشمتون روز بد نبینه بچم همش تو تولدش گریه میکرد.بدتر از این هم که یه دفعه پاهاش ورم کرد و انقدر درد داشت که اصلا پاهاشو رو زمین نمیذاشت منم که همش بغض تو گلوم بود و تو چشمام اشک جمع شده بود اما به خاطر مهمونام نمیتونستم چیزی بگم و همش دوست داشتم زود همه برن که خداروشکر مهمونام متوجه شرایط ما شدن و زود رفتن از طرفی هم بعضی از اقوام نزدیکمون مثل برج زهرمار یه جا نشسته بودن و اخم کرده بودن یکی نبود بهشون بگه اگه دوست ندارین بمونین زود برین که حالمونو بد کردین.بلاخره ...... من تا آخر عمرم هر وقت اسم تولد یک سالگی شهرادو بشنوم خاطره خوبی توی ذهنم نمیاد.(به خاطر شرایطی که داشتیم زیاد عکس نگرفتم)
اینم کیکش که این دفعه بر خلاف کیک دندونیش دقیقا شبیه عکسی بود که به آقای قناد دادم و اونم به بهترین نحو بهمون تحویلش داد.
اینم کارت دعوت مهمونا که خودم درستش کردم
ژله آکواریوم و ای پیراشکیهارو از مامان حنا جون یاد گرفتم که واقعا ازش ممنونم
عزیزم با اینکه جشن تولدت اونطور که میخواستم نشد همیشه برات آرزوی تندرستی و سلامتی میکنم و بهت قول میدم که سال های بعد بهترین جشن تولدو برات بگیرم
تولدت مبارک هستی من