شهرادشهراد، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره

❀ ♥یکی یه دونه مامان و باباش♥ ❀

آتلیه(8 ماهو 22 روزگی)

1390/11/2 19:00
958 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گلم

بلاخره تصمیم گرفتم وبلاگ فرشته کوچولومو زود به زود آپ کنم.آخه میدونین وقتی هوا انقدر اینجا سرده که نمیتونیم از خونه بیرون بریم و همینطور گل پسرم انقدرها بزرگ نیست که هرروز کارهای جالب و جدید انجام بده چه جوری بدون سوژه میتونم زود به زود آپ کنم؟؟؟

 

چند روزی بود که با زهره جون(عمه جونی آقا شهراد)تصمیم گرفته بودیم که بچه هامونو ببریم آتلیه و ازشون عکس بگیریم اما به خاطر حجم بالا کارهای شوهر جونی و اینکه میخواستم یه مقدار کمکش کنم تا زیاد خسته نشه همش به تعویق می افتاد.تا اینکه امروز از آتلیه وقت گرفتیم و بلاخره بخت این عکس گرفتن باز شد هرچند که همون اول موقع عکس گرفتن پسری چسبیده بود به منو اصلا پایین نمی اومد اما عسلی انقدر سر گرمش کرد که همه چیز واسش عادی شد و کم کم به اون فضای تاریک آتلیه عادت کرد که اتفاقا در کمال ناباوری تو همه عکساش خندیده و خیلی خوشگل ژست گرفته و اینچنین بود که بلاخره این پروژه بسیار سخت و طاقت فرسا به پایان رسید و ما هم به اسرار عسل جون از آتلیه رفتیم خونشون و باز هم از پسر گلم تو خونه عمه زهره عکس گرفتیم.فکر کنم این مانکن های شبکه moda هم انقدر عکس ندارن که این پسر من داره.(البته همه عکسها با همت باباجونیش گرفته میشه).

اینجا گل پسرم منتظر نشسته تا قبل از رفتن به آتلیه غذاشو کامل بخوره که یه وقت موقع عکس گرفتن شکمش قارو قور نکنه و از فرط گرسنگی پدر مارو در نیاره.

         

اینجا هم خونه عمه جون بعد از گرفتن عکسای خوشگل

         

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

مامان نسترن
2 بهمن 90 9:06
وای عزیز دلم...چه پسملی خوردنی.کلی از دیدن عکساش مخصوصا عکس کنار صفحه لذت بردم
مامان کیارش
2 بهمن 90 12:57
په عکسای نازی...توی همه عکسا هم انگشتش تو دهنشه ...بازم میخواد دندون در بیاره..
مامان حنا
2 بهمن 90 15:45
سلام عزیزم خوشحالم که آپ کردی منتظرت بودم راس میگی آدم سوژه پیدا نمیکنه توی این هوای سرد عکسم بندازه بخصوص که دور از جون شهراد جون مریضم باشه مثل دخترمن که کامل خوب نشده آخه از چی عکس بندازم همش داروهاشو میخوره میگیره میخوابه بهار جون آخر سر میام این پسمل نازتو میدزدم از بس ماشالله دوست داشتنیو خواستنیه چه عکسای نازی ازش انداختی خیلی دوستشون دارم این مال شما و اینویه عالمه مال شهراد عزیزم که خیلی دوسش دارم و عزیز خالست
فریبا
2 بهمن 90 15:48
خوب دیگه ما منتظر عکسای آتلیه ایم
محيا كوچولو
2 بهمن 90 17:39
شهراد كوچولو خيلي ماه و خوشگله، عكساي آتليه اش هم بذاريد ببينيم


چشم هر وقت حاضر شد میذارم براتون
مامان پریسا
3 بهمن 90 1:35
سلام پسر گلی. چه خوشکل شدی موهات هم که در اومده. ماه شدی
مامان حنا
3 بهمن 90 3:52
بهار جون دستور ژله رو برات گذاشتم بدو بیا
ببببببببببببووووووووووووووووووسسسسسس


مرسی عزیزم
خانه ی من وتو
3 بهمن 90 8:15
پس عکسهای آتلیه کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


عزیزم عکساش یه ماه دیگه حاضر میشه
مامان خورشيد
3 بهمن 90 8:39
خيلي خيلي پسرت خوش اخلاقه. تو همه عكسها مي خنده. الهي خنده اش جاودانه باشه.
الينا گلينا
3 بهمن 90 9:03
منتظر عكسهاي آتليه خوشگلت هستيم آقا پسر راستي وقتي الينا 6 ماهه بود از لباس زنبوري شما داشت ياد اون موقع افتادم
مامان محیا جون
3 بهمن 90 13:23
سلام ماشاالله خدا حفظش کنه چه پسر خوشملی خیلی ملوسه میخوای بخوریش ناز هم میخنده .
مامان زهره
3 بهمن 90 13:40
الهی قربون ژست گرفتن هاش! په نه په چی فکر کردین؟آقا شهراد دیگه؟!
ریحانه کوچولو
3 بهمن 90 14:50
شهراد كوچولو خيلي ماه و خوشگله،خدا براتون نگه داره
مامان طاها
3 بهمن 90 17:08
بی صبرانه منتظره عکسهای نازت میمونیم.
مامان رامیلا
3 بهمن 90 19:27
سلام گلم خیلی ماشاا... ناز شده مردی شده برای خودش قربونش برم.
مامان رامیلا
3 بهمن 90 19:27
راستی یادم رفت بگم منتظر عکسهای آتلیه اش هستیم .
مامان بهار و باران
4 بهمن 90 13:53
مرسی از این که به ما سر زدید شهراد جوون خیلی خوشکل و با نمکی خدا حفظت کنه
مامان حنا
5 بهمن 90 0:50
بهار جون کامنت خصوصی منو دیدی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان مليكا
5 بهمن 90 8:00
ماشالله به اين پسر از الان معلومه بزرگ بشه از اون خوش تيپ ها ميشه آخه معمولا بچه هاي كوچولو از آتليه مي ترسن مثل مليكا كه تا دو سالگي نزديك عكاسي نميشد اما معلومه اين پسر خوشگل مشگل خاله از الان به فكر خودش هست الهي خاله قربونش بره
lشهراد شیرکوچولو
5 بهمن 90 16:04
سلام آ شهراد. ممنون که به من سر زدی مامان بهار یه بوس از طرف من به شهی کوچولو منتظر عکسای آتلیه هستم
مامان پریسا
5 بهمن 90 22:29
عکسها آماده نشد؟؟؟ پس بیا گلم من آپم.
parya
6 بهمن 90 12:36
سلام من پریا هستم اگه دوست داری به منم سر بزن
مامان حنا
7 بهمن 90 2:55
بهار جون مثلا چیکار می کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه بلدی به ماهم یاد بده چرا خودتو به خواهرم معرفی نکردی خوشحال میشدیم دوستای خوبی برای هم میشدیم البته منظورم شما و خواهرمو میگم اونم از خداشه
آرمان
7 بهمن 90 10:04
سلام شهراد جون، خوبي؟ ميبينم كه فتوشوت هاي استديو ميگيري... مدل مو عوض ميكني... روز به روز بزرگتر ميشي... پسر خيلي وقتت پر شده ها! يكم بزرگتر بشي، ما براي ديدنت بايد وقت بگيريم. چه خبر عزيزم؟‌ مامان بابات حالشون خوبه؟ اميدوارم حسابي به همتون خوش بگذره و از هر روز زندگيتون لذت ببريد. از طرف من به مامان و باباي عزيزت سلام برسون، دلم براي همتون تنگ شده. منتظر پست هاي جديدت هستم، خدانگهدارت...
مامان سانای
8 بهمن 90 10:55
آره مامانی زود زود بیا از شهراد جون عکس بزار خیلی نازه
مامان نازنين رقيه
8 بهمن 90 20:56
نازنين رقيه نيم ساله شده منتظرتون هستيم
مامان پرهام
28 فروردین 91 7:39
سلام عزيزم خيلي وقت بود بهت سرنزده بودم امروز عكسهاي گل پسرتو ديدم چه ملوسي شده و چقدر بزرگ شده خدا حفش كنه