آتلیه + مامانی ورزشکار(3 ماهگی)
سلام سلام صد تا سلام
از اونجایی که پست قبلیم خیلی خالی و بدون متن بود مامانم 6 روز آپ نکرد که سوژه جدید پیدا کنه.
آتلیه:
نمیدونم چی شد که مامانی صبح از خواب پاشد و خیلی یه دفعه ای و غافلگیرانه زنگ زد به عزیز جون و گفت میخوام امروز شهرادو ببرم آتلیه که عکسای خوشگل خوشگل بگیره (آخه تو اتاقم اصلا عکس نداشتم) عزیز جون اومدو منو بردن آتلیه روناک از اونجایی که من خیلی کوچولو هستم و تنها کاری که انجام می دم غلط زدن و یه ذره بالا گرفتن سره عکسام خیلی ساده میشد هرچی هم آقای عکاس به مامانم میگفت که بابا این هنوز کوچیکه الان چند تا عکس ساده بگیر بعد یه دو سه ماه دیگه بیارش که حرکاتش کامل تر بشه مامانیم گوش نمیداد انگار عزمشو جزم کرده بو تا بچه سه ماهرو بنشونه که بلاخره بعد از تلاشهای مکرر رضایت داد که چند تا عکس ساده بگیره و از بین اون همه عکس فقط دوتاشو انتخاب کرد که چاپ کنه.(انشاالله وقتی چاپ شد میذاریم تو وب).منم جواب این همه اینور اونور کردنارو بهش دادم و برگشتنا کلی گریه کردم.
مامانی ورزشکار:
نه اینکه مامانم بعد از به دنیا اومدن من حسابی تپل مپل شده و خودشم از این وضعیت نا به سامان بسیار بسیار ناراضیه بعد از سه ماه که دکترش بلاخره اجازه ورزشو بهش داد(آخه اوضاع بخیه هاش خیلی بد بود واسه همین یکم دیر تر شروع کرد)حالا مامان جون تنبل من داره تمام تلاششو میکنه که دوباره لاغر بشه امیدوارم خدا این شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا (هم از نظر جسمانی و هم از نظر روحی) رو براش راحت کنه که بتونه به زودی به خواسته اش برسه .از خوردن چای سبز گرفته تا خریدن dvd های ایروبیک و ورزش های نفس گیر مثل دیویدن و ویبره تو خونه.چون به خاطر من که جدیدا خیلی خیلی به مامانم وابسته شدم نمیتونه بره باشگاه.شما هم واسش دعا کنین که هرچه زودتر لاغر بشه و دست از غرغر کردن سر بابا جونم که من چاق شدمو هیچ لباسی تنم نمیشه و این حرفا دست برداره بلکه اون بنده خدا هم تو خونه یه آرامشی پیدا کنه(پیشاپیش از همکاری همتون ممنونم)
موفق باشی مامان گلم