پیشترفتهای من3+ بوی مهر
سلام سلام 100 تا سلام
دیروز تولد 1 سالگی سامان جون(پسر دایی حمید) بود.تولدت مبارک سامان جون
منو مامانیمم از صبح رفتیم خونشون تا به زندایی سارا کمک کنیم ولی مگه من گذاشتم انقدر بد قلقی کردم که نگو آخه جدیدا همش دوست دارم مامانیم منو بغل کنه و اصلا نذاره زمین.بلاخره با هر سختی ای که بود مامان و زندایی جونم کارارو انجام دادن و حاضر شدن که مهمونا بیان اما من که همیشه پسر خوبی بودمو تو عروسیا صدا اصلا اذیتم نمیکرد این دفعه حسابی از سرو صدا ناراحت شدمو حال مامانیمو گرفتم هرکی هم منو بغل میکرد گریه میکردم و همش دوس داشتم بغل مامانیم باشم که به خاطر همینم مامانم اصلا توی فیلم نیست اگرم هست منم بغلشم.
خوب این مهمونی هم به خوبی و خوشی تموم شد و شب با کلی خستگی اومدیم خونه اما حالا که مامانیم میخواست بخوابه من انرژیم زیاد شده بود و میخواستم بازی کنم و همش میخندیدم که یه دفعه بابا جونی به مامانم گفت شهرادو ببین وقتی مامانم بهم نگاه کرد دید که من واسه اولین بار با دستم پامو گرفتم و دارم بازی میکنم مامانیم انقدر خوشحال شد که نگو همه خستگیش در رفت و طبق معمول با دوربین اومد سراغم و یه عالمه فیلم گرفت منم همش میخندیدم که اون همه جیغ و گریه رو جبران کرده باشم.
به علت گریه های شدید من هیچ عکسی از اولین جشن تولدی که رفتم ندارم جز این که بغل مادرجون مامانمم:
دیگه کم کم مهر ماه داره میرسه و بوی مدرسه میاد من که هروقت نزدیک مدارس میشه یاد روزای خوب و قشنگ بچگیم میافتم و بغض گلومو میگیره روزهایی که هیچ وقت قدرشو ندونستیم اما حالا که یادش میافتیم حسابی افسوس میخوری.
دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان،آسمان همیشه آبی
زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای
دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاک کن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی
دلم برای تخته پاک کن و گچ های رنگی کنار تخته
برای اولین زنگ مدرسه برای اولین واکسن دبستان
برای سر صف ایستادن ها
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ملی او هفته
دلم برای مبصر شدن برای از خوب ، از بد
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز
و جا کتابی زیر میزها ،جا گذاشتن دفتر و کتاب
دلم برای لیوان های آب که فلوت داشت
دلم برای زنگ تفریح
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لی لی کردن
دلم برای دعا کردن واسه نیامدن معلم
برای اردو رفتن،برای تمرین های حل نکرده و اضطراب
برای روزنامه دیواری درست کردن ،برای تزیین کلاس
برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود
برای خنده ها و عصبانیت معلم
برای کارنامه . . . نمره انضباط
برای مهر قبول خداد
دلم برای خودم
برای دغدغه و آرزوهایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمیدانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم